لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او
لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او
ابلق روز و شب است نامزد ران او
ابلق روز و شب است نامزد ران او
هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد
هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد
نعل بها داد عمر بر سر میدان او
نعل بها داد عمر بر سر میدان او
غم که درآید به دل بنگری آسیب آن
غم که درآید به دل بنگری آسیب آن
کاتش کافتد در آب بشنوی افغان او
کاتش کافتد در آب بشنوی افغان او
اول جنبش که نو گلبن آدم شکفت
اول جنبش که نو گلبن آدم شکفت
میوهٔ غم بود و بس، نوبر بستان او
میوهٔ غم بود و بس، نوبر بستان او
و آخر مجلس که دهر میکدهٔ غم گشاد
و آخر مجلس که دهر میکدهٔ غم گشاد
دور ز ما درگرفت ساقی دوران او
دور ز ما درگرفت ساقی دوران او
جرعه ای از دست او کشتن ما را بس است
جرعه ای از دست او کشتن ما را بس است
این همه بر پای چیست بلبله گردان او
این همه بر پای چیست بلبله گردان او
آمد باران غم پول سلامت ببرد
آمد باران غم پول سلامت ببرد
بر سر یک مشت خاک تا کی باران او
بر سر یک مشت خاک تا کی باران او
پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار
پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار
کز احد و بوقبیس باید غضبان او
کز احد و بوقبیس باید غضبان او
آتش غم پیل را درد برارد چنانک
آتش غم پیل را درد برارد چنانک
صدرهٔ پشه سزد صورت خفتان او
صدرهٔ پشه سزد صورت خفتان او
ناف تو بر غم زدند، غم خور خاقانیا
ناف تو بر غم زدند، غم خور خاقانیا
آنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او
آنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او
والی عزلت تویی، اینک طغرای فقر
والی عزلت تویی، اینک طغرای فقر
مشرف وحدت تو باش، اینک دیوان او
مشرف وحدت تو باش، اینک دیوان او
سرو هنر چون تویی دست نشان پدر
سرو هنر چون تویی دست نشان پدر
دست ثنا وامدار هیچ ز دامان او
دست ثنا وامدار هیچ ز دامان او
حافظ دین بوالحسن، بحر مکارم علی
حافظ دین بوالحسن، بحر مکارم علی
کابخور جان ماست چشمهٔ احسان او
کابخور جان ماست چشمهٔ احسان او